۳۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

ماه رویا ز غمت یک دم نیست
که چو زلف تو دلم در هم نیست

زلف و بالای تو تا هم پشتند
پشت و بالای کسی بی خم نیست

غم تو می خورم و شادم از آنک
هر کرا هست غم تو غم نیست

دست در دامن زلف تو که زد؟
که دل او چو رخت خرّم نیست

به قلم شرح غمت ندهم از آنک
دو زبانست قلم محرم نیست

ماجراهای درازست مرا
با که گویم چو کسم همدم نیست

همدم من ز جهان صبح و صباست
بجزین همدمم از عالم نیست

راز با صبح نشاید گفتن
که ورا بند زبان محکم نیست

با صبا نیز مگویم که صبا
هست هر جایی و محرم هم نیست

بروم هم بخیالت گویم
که از او محرم تر دانم کیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.