هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوه ناشی از عشق و دوری معشوق می‌گوید. او از زلف و بالای معشوق یاد می‌کند و بیان می‌کند که هیچ‌کس مانند معشوق او نیست. شاعر با وجود غم عشق، از این احساس شادمان است و می‌گوید که هیچ‌کس را غمی مانند غم او نیست. او از نبود همدمی برای گفت‌وگو شکایت دارد و تنها همدم خود را صبح و صبا می‌داند. شاعر در نهایت تصمیم می‌گیرد راز خود را به خیال معشوق بگوید، چرا که کسی محرم‌تر از او نمی‌شناسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۱

ماه رویا ز غمت یک دم نیست
که چو زلف تو دلم در هم نیست

زلف و بالای تو تا هم پشتند
پشت و بالای کسی بی خم نیست

غم تو می خورم و شادم از آنک
هر کرا هست غم تو غم نیست

دست در دامن زلف تو که زد؟
که دل او چو رخت خرّم نیست

به قلم شرح غمت ندهم از آنک
دو زبانست قلم محرم نیست

ماجراهای درازست مرا
با که گویم چو کسم همدم نیست

همدم من ز جهان صبح و صباست
بجزین همدمم از عالم نیست

راز با صبح نشاید گفتن
که ورا بند زبان محکم نیست

با صبا نیز مگویم که صبا
هست هر جایی و محرم هم نیست

بروم هم بخیالت گویم
که از او محرم تر دانم کیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.