هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوه بی‌پایان خود می‌گوید و بیان می‌کند که دنیا برای او شادی ندارد. او از زمانه شکایت می‌کند که با وجود رنج‌هایش، همچنان با او می‌جنگد. دلش از غم لبریز است و هیچ نشانی از شادی در آن دیده نمی‌شود. او با چشمی گریان و دلی شکسته، زندگی را سیاه و بی‌رنگ می‌بیند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، بیان غم و اندوه شدید و نگاه تلخ به زندگی نیاز به بلوغ ذهنی دارد تا بتوان آن را به درستی تحلیل کرد.

شمارهٔ ۵۱

دل من ز اندوه ننگی ندارد
چو داند که شادی درنگی ندارد

نیالوده از خون جانم زمانه
همه تر کش غم خدنگی ندارد

کشد تیغ در روی من صبح هر دم
چرا، با من آخر چو جنگی ندارد؟

ز آب سرشک و ز آه دمادم
چه آیینۀ دل که زنگی ندارد؟

ندارد بر چشم من ابر آبی
بر محنتم کوه سنگی ندارد

بخروارها عیش دارند هر کس
دلم بیش از اندوه تنگی ندارد

بدیدم بچشم خرد روی کارم
جز از خون دل هیچ رنگی ندارد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.