۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳

در عشق تو دل بجان همی کوشد
عاجز شد و همچنان همی کوشد

در سنبل تا بهار می پیچد
با نرگس دلستان همی کوشد

پیدا گوید که فارغم، وانگه
با درد تو در نهان همی کوشد

با آن همه ناتوانی چشمت
با خلق همه جهان همی کوشد

هر کس که وصال تو همی جوید
با گردش آسمان همی کوشد

تا وصل تو خود کرا بود روزی
حالی همه کس در آن همی کوشد

در عشق ز صبر شکرها دارم
انصاف که بر چه سان همی کوشد

با هجر تو گر چه بس نمی آید
مسکین چه کند؟ بجان همی کوشد

دل می خرد از لبت بجان بوسی
گر ودست ارزیان همی کوشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.