۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

دلم هر شب از عشق چندان بنالد
که از آه او چرخ گردان بنالد

ندانم چه بیماریست این که جانم
ننالد ز درد و ز درمان بنالد

برقص اندر آید دل از سینۀ من
سحرگه که مرغی ز بستان بنالد

چو چنگ ارزنی یک سرانگشت در من
ز من هر رگی برد گرسانی بنالد

اگر بشنود کوه نالیدن من
ز درد دل من دو چندان بنالد

لبی کو بخاک درش تشنه باشد
عجب نیت کز آب حیوان بنالد

بتیمار هجران گرفتار گردد
هر آن دل که از نازجانان بنالد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.