هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان عشق و اشتیاق خود به معشوق می‌پردازد و از درد فراق و جور معشوق شکایت می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که برای آرامش جان و تن ناتوانش، لحظه‌ای به او توجه کند و با نشان دادن محبت، جهان را برایش آرام سازد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده‌تر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۹۳

نام تو برم زبان بیاساید
یاد تو کنم روان بیاساید

در بر گیرم ترا سرا پایم
تا مغز در استخوان بیاساید

الّا غم تو نماند در عالم
چیزی که دلی از آن بیاساید

بوس تو نیازموده ام لیکن
دشنام دهی که جان بیاساید

تشویق و فتور طرّه و غمزه
گر بنشانی جهان بیاساید

حیفی دانی بزرگ اگر جانم
از جور تو یک زمان بیاساید

آسایش ده تو نیز یک ساعت
تا این تن ناتوان بیاساید

بگشای بشب نقاب تا گیتی
از نعرۀ پاسبان بیاساید

بردار ز جهره زلف تا خورشید
از گردش آسمان بیاساید

بردوز لبم زناله تا یک شب
گوش فلک از فغان بیاساید

بیک نفسم ز شغل آمد شد
وقتست که ناگهان بیاساید

تا خوابگه سگ درت باری
از زحمت این گران بیاساید
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.