هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق ناگهانی و دردناک خود سخن می‌گوید که به دام معشوق افتاده است. او از ستم‌های معشوق شکایت دارد اما با وجود تمام رنج‌ها، بارها در این راه سقوط کرده است. شاعر خود را در دریای غم و اشک غرق می‌بیند و با یادکردن از زیبایی‌های معشوق (لب، زلف، روی) دوباره اسیر می‌شود. در نهایت، با وجود افتادن در چاه عشق معشوق، از بدبختی خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه پیچیده، احساسات شدید و ناامیدی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به درک ادبی بالاتری نیاز دارند.

شمارهٔ ۱۱۲

چو درد دلست این که من درفتادم؟
که در دام عشق تو دلبر فتادم

چه بد کرده بودم که ناگاه ازین سان
بدست تو شوخ ستمگر فتادم

به میدان عشق تو در ، اسب سودا
همی تاختم تیز و در سر فتادم

بدین گونه هرگز نیفتادم ار چه
درین شیوه صد بار دیگر فتادم

مرا با چنین صبر و دل عشق بازی
نبود اختیاری ، ولی در فتادم

ز غرقاب این غم رهایی نیابم
که در موج دیده چو لنگر فتادم

خیال لب و زلف و رویش بدیدم
بسر در گل و مشک و شکر فتادم

بلغزید دستم از آن زلف مشکین
بدان چاه سیمینش اندر فتادم

در آن چاه جانم خوش افتاد لیکن
ز بدبختی خویش بر در فتادم
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.