هوش مصنوعی:
شاعر در این متن احساسات خود را درباره عشق و دوری از معشوق بیان میکند. او اظهار میکند که صبر و دوری او دروغین بوده و درونش از آرزو پر از درد است. با وجود ظاهر صبور، او به عشق معشوق مغرور شده و اکنون در دام غرور افتاده است. او هنوز اسیر زلف معشوق است و برای رفع زحمت حضور معشوق، به آستان او پناه برده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۱۴
دروغ بود که من در غمت صبور شدم
خلاف بود که از خدمنت نفور شدم
دراز دیدم در تو زبان نزدیکان
برای مصلحتی یک دو روز دور شدم
در اندرون من از آرزو جگر خون شد
بظاهر ار چه نمایم که من صبور شدم
شدم بوصل تو مغرور من ز نادانی
ببین که عاقبت اندر سر غرور شدم
هنوز زلف تو دارد دل شکستۀ من
که تا نگویی در بند آن کسور شدم
چو خاک کوی ترا زحمت از حضور بود
بآستان تویی زحمت حضور شدم
خلاف بود که از خدمنت نفور شدم
دراز دیدم در تو زبان نزدیکان
برای مصلحتی یک دو روز دور شدم
در اندرون من از آرزو جگر خون شد
بظاهر ار چه نمایم که من صبور شدم
شدم بوصل تو مغرور من ز نادانی
ببین که عاقبت اندر سر غرور شدم
هنوز زلف تو دارد دل شکستۀ من
که تا نگویی در بند آن کسور شدم
چو خاک کوی ترا زحمت از حضور بود
بآستان تویی زحمت حضور شدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.