هوش مصنوعی:
شاعر از اسبی سخن میگوید که هرگز قانع نیست و همیشه در جستجوی عشق و معناست. این اسب شبها از ماه خوشه میچیند و دنبال دانهای میگردد که در این جهان یافت نمیشود. وقتی به او میگویند که دیگر جویی باقی نمانده، او به سوگواری میپردازد و پلاس و کاه بر تن میکند تا در آن بنشیند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاری است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند.
شمارهٔ ۶۷ - و قال ایضاً
اسبی دارم که هرگز ایزد
قانع ترازو نیافریند
تا روز ز عشق جو همه شب
از خرمن ماه خوشه چیند
با حشر فکند دیدن جو
دانه که درین جهان نبیند
گفتند که جو نماند وزین غم
میخواست که تعزیت گزیند
پوشید پلاس و پاره یی کاه
میخواهد تا درو نشیند
قانع ترازو نیافریند
تا روز ز عشق جو همه شب
از خرمن ماه خوشه چیند
با حشر فکند دیدن جو
دانه که درین جهان نبیند
گفتند که جو نماند وزین غم
میخواست که تعزیت گزیند
پوشید پلاس و پاره یی کاه
میخواهد تا درو نشیند
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶ - الهزلیّات والاهاجی و الشّکایة وله فی هجو ضیاءالّدین المزدقانی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸ - وله ایضاً فیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.