۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰ - وله ایضاً یمدحه ببلد النّشابور

جهان کرم پادشاه شریعت
که هستت بر اقلیم دین شهر یاری

تو آن سرفرازی که فیض بنانت
بریزد همی آب ابر بهاری

تو آنی که روی قدرت توانی
که پیشانی شیر گردون بخاری

تو آن فیض بخشی که در روز جودت
چو کان گشت دریا زبس خاکساری

فلک از سر صدق تو صبگاهی
کند در هوایت چو من جان سپاری

مزاج صبازان سبب روح بخش است
که کردست با خلقت آمیزگاری

درختان لطف ترا میوه آبی
نهنگان خشم ترا معده ناری

قضا کی شدی ضامن رزق مردم ؟
اگر نه کفت را گرفتی بیاری

گشایش زجود تو می یابد ارنی
عروق امل را ببندد مجاری

بگاورسۀ مشک بر صفحۀ سیم
کند کلک تو هر زمان خرده کاری

بقای ابد را به محشر همانا
بمسمار مهرت بود استواری

خور تیغ زن گرچه هرشب زبأست
درین خاک توده گزیند تواری

ضمیر تو هر روز گیسو کشانش
ببازار گیتی برآرد بخواری

وقار ترا کوه می خوانم انصاف
ازین بیشتر چون بود بردباری

بسیلاب انعام تو شسته گردد
ز روی جهان وصمت خاکساری

قضا را بس است این قدر شغل کورا
بدیوان حکمت بود پیشکاری

کسی را که یک ذرّه در سایه گیری
زخورشید تابان سرش برگذاری

سوی مهر اگر بنگرد تیز کینت
چو سایه بخاک اندر افتد بزاری

تو سلطان سیّار کان وجودی
چو خورشید ازین روی لندر مداری

بقدر و بزرگی علی رغم دشمن
بحمدالله امروز هریک هزاری

فلک رفعتا ! پیش صدر توام هیچ
زبان سخن نیست از شرمساری

درین چند روز از جفا آن کشیدم
که گر برشمارم تو باور نداری

چه از خاصۀ خود، چه از خویش و پیوند
چه از شرمساری ، چه از سوگواری

همانا که اندر ازل کار ما را
قرار افتادست بر بی قراری

کسی را که تیره شود آب دولت
زآب حیاتش بود ناگواری

سزاوار آنی و در خورد اینم
که بر ما و بر عجز ما رحمت آری

از آن می نمائیم بر جرم اقدام
که عفوت زما می کند خواستاری

غریب و پراکنده و مستمندیم
تبه حال و حیران زبد روزگاری

نباشد ترا ضایع از کردکارت
اگر بی کسان را کنی دستیاری

حقوق قدیمیِ ما خود رها کن
نه هستیم آخر ترا زینهاری

چو هرکس رسیدند از دولت تو
باسب و ستور و مهد و عماری

اگر خسته یی را زشوق رکابت
کند فی المثل آرزوی سواری

توقّع چنانست کز من دعا گوی
بحکم کرم این گنه در گذاری

بر اهل نیشابور فرخنده بادا
قدوم تو در دولت کامکاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹ - فی النصیحة ویتخلص بمدح الامام شهاب الدین السهروردی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱ - و قال ایضآ یمدحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.