هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و ستایشآمیز، بیانگر عشق و وفاداری شاعر به معشوق است. شاعر با زبانی پرستشگونه، از مهربانی، فضل و هنر معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که هیچگاه از یاد او غافل نمیشود. همچنین، شاعر از بیوفایی گله میکند و از معشوق میخواهد که وفادار بماند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای سنین پایینتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۷۸ - وله ایضا
عالم لطف علاء الدّین معلومت هست
که مرا بر تو زبان جز به ثنا می نرد
بر تو مهریست مرا هردم ازین روی چو صبح
سخنم با تو جزا ز صدق و صفا می نرود
قدر از کلک تو انگشت بد ندان بر دست
که چون تو کس به سر سرّ قضا می نرود
قلم منشی دیوان فتوّت امروز
جز به پروانۀ فرمان شما می نرود
هیچ جایی نرود خاطر خورشید وشت
که معنایش چو سایه ز قفا می نرود
ذات پر معنی تو خود همه محض هنرست
ذکر لطف و کرم و فضل و سخا می نرود
دوستان بسزا را چو فراموش کنی
نیک می دان که ز تو این بسزا می نرود
تا نپندارد لطف تو کزو این گله ها
هر سحر گاهی با باد صبا می نرود
گرچه در خدمت تخفیف نگه میدارم
هیچ تقصیری در باب دعا می نرود
باد تو می نرود یک نفس از خاطر من
ورچه بر خاطر تو یاد ز ما می نرود
بیوفایی مکن ای خواجه که در این شیوه
که ترا می برود کار مرا می نرود
من ندانم که چه کردست وفا در عهدت
که دمی عهد تو خود راه وفا می نرود
چه خیالست خیالت را؟ با من می گوی
که یکی لحظه ام از پیش فرا می نرود
بر خطا چون که قلم می نرود بهر چرا؟
نام ما بر قلم تو بخطا می نرود
که مرا بر تو زبان جز به ثنا می نرد
بر تو مهریست مرا هردم ازین روی چو صبح
سخنم با تو جزا ز صدق و صفا می نرود
قدر از کلک تو انگشت بد ندان بر دست
که چون تو کس به سر سرّ قضا می نرود
قلم منشی دیوان فتوّت امروز
جز به پروانۀ فرمان شما می نرود
هیچ جایی نرود خاطر خورشید وشت
که معنایش چو سایه ز قفا می نرود
ذات پر معنی تو خود همه محض هنرست
ذکر لطف و کرم و فضل و سخا می نرود
دوستان بسزا را چو فراموش کنی
نیک می دان که ز تو این بسزا می نرود
تا نپندارد لطف تو کزو این گله ها
هر سحر گاهی با باد صبا می نرود
گرچه در خدمت تخفیف نگه میدارم
هیچ تقصیری در باب دعا می نرود
باد تو می نرود یک نفس از خاطر من
ورچه بر خاطر تو یاد ز ما می نرود
بیوفایی مکن ای خواجه که در این شیوه
که ترا می برود کار مرا می نرود
من ندانم که چه کردست وفا در عهدت
که دمی عهد تو خود راه وفا می نرود
چه خیالست خیالت را؟ با من می گوی
که یکی لحظه ام از پیش فرا می نرود
بر خطا چون که قلم می نرود بهر چرا؟
نام ما بر قلم تو بخطا می نرود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸ - وله ایضا فی صفتها
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.