۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱ - ایضا له

در نگر در صدر دیوان و ببین
خواجگان نو که صف پیوسته اند

سر بسر بازاریان مختلف
جمع گشته جمله در یک رسته اند

دست خلقی تا قلم بگشاده اند
چون در دکّان خود در بسته اند

نیک سر تیزند در راه ستم
گر چه در راه کرم آهسته اند

در خور بالش نیند امّا هنوز
از پی هم بستری شایسته اند

موی را نازرده اند الحق جز آنک
از زنخدان خودش بگسسته اند

نی خطا گفتم جوانانی همه
شتاهد و شایسته و بایسته اند

راست پنداری عروسان نوند
بس که چست و شاهد و بر رسته اند

چهره هاشان در قبای سرخ و سبز
همچو گل باغنچه در یک دسته اند

رونق صدر ایالت باقیست
تا نگویی رونقش بشکسته اند

خواجگان کردن اربر خواستند
خواجگان گردران بنشسته اند

مرهمی ده ای خدا کز ظلمشان
اهل شهر و روستا دلخسته اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.