۲۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

خدایگان جهان مالک رقاب امم
تویی که هست زبان تو ترجمان قضا

نهد مجاهز خلق تو از نفایس عطر
هزارگونه بضاعت در آستین صبا

ز تند باد شکوهت بود به موسم دی
که خون بیفسرد اندر عروق نشو ونما

شب گذشته مرا می گذشت بر خاطر
که چیست موجب یخ بند و علت سرما

در آن میان نفسی سرد بر کشید عدوت
که از برودت آن زمهریر گشت هوا

درست گشت مرا کاصل برف و سرما هست
سپیدکاری حساد و سردی اعدا

لطیفه ای به ازاینم فراز می آید
گرت ملال نخیزد کنم به نظم ادا

ز تف مهر تو دل گرم کرده بود جهان
فلک مفرح کافور ساختش به دوا

نه سهو کردم کز بهر خاصیت تقدیر
زمانه را همه کافور می دهد عمدا

که تا چنانک تو را پیش ازین نزاد نظیر
نزایدت پس ازین نیز تا ابد همتا

ظهیر!مثل تو را خاصه در چنین حضرت
زبان مدح نباشد بسنده کن به دعا

بگو تا شاه به شاهی درون به پای چنانک
حسد برد همه امروزهات بر فردا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.