۳۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

عماد دولت ودین صدر و پیشوای جهان
تویی که بزم تو را ماه نو پیاله شود

ز ابر دیده چو باران اشک بدخواهت
به لب رسد ز نفسهای سرد ژاله شود

مرا ز شادی جاه تو هر زمان باری
ز خنده لب چو گل و روی همچو لاله شود

چو از حواله شمس طبیب یاد آرم
ز غبن و غصه همه خنده هام ناله شود

هنوز آنقدری باقی ست و می ترسم
از ان که باقی عمرم درین حواله شود

دو روزه را تب خادم بود اگر بدهی
وگرنه از پی این وامهای حاله شود

امید من به تو یک ماهه بیش نیست و هنوز
هزار سال بزی تا هزار ساله شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.