۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی
که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع

تویی که همت تو سر بدان فرو نارد
که با فلک بودش ملک کاینات مشاع

خدایگانا دانی که در ممالک تو
مرا نه باغ و سراسیت و نه عقار و ضیاع

چه واجب است که تا حشر همچنین باشد
به مجلس تو مرا لذت شراب و سماع

چنین خوش است که این آستانه را دو در است
یکی به کوی سلام و یکی به راه وداع

به طوع و رغبت خویش آمده به حضرت تو
رواست گر ببرم بی اجازت تو صداع

بر هر کجا که روم پادشاه نفس خودم
به علم و عقل توانگر به صبر و حلم شجاع

جنایتی نه که بی رسمیی کند شحنه
بضاعتی نه که دردسری دهد بیاع

من از زمین و زمان فارغم بحمدالله
نه رغبتی است به مال و نه حاجتی به متاع

ز خدمت تو یکی دستبوس نقد مرا
به از هزار برات و حوالت و اقطاع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.