۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵

خداوندا تویی کز روی رفعت
سپهرت تخت زیبد،مِهر،گَژزَن

گرفت از گلستان لطف و نطقت
همه روی زمین گلزار و گلشن

جهان را آن عمارت داد عدلت
که از سهو و خطا معصوم شد ظن

برای کارزار دشمن تو
که چرخش خصم باد و طبع دشمن

گهی از غنچه سازد دهر پیکان
گهی در آب پوشد باد جوشن

اگر من بنده محرومم ز صدرت
روا باشد که اهل آن نیم من

ولیکن قصه تشریف شرط است
مرا بر رای اعلی عرضه کردن

تنم پوشیده شد از خلعت شاه
که بادش در پناه حق دل و تن

نمی گویم که تدبیر سرم چیست
همی ترسم که گویی در کس زن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.