۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست

بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بست

دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
گشت آشفته و دیوانه و زنجیر گسست

زلف زنجیر وَشش کز سرایمان برخاست
رقم کفر به ما بر بنشاند و بنشست

پشت بر صومعه کریدم و سوی بتکده روی
خرقه را پاره بکردیم و همه توبه شکست

با حریفان قلندر به خرابات شدیم
زهد بر هم زده،کاسه به کف و کوزه به دست

چون ظهیر از سر آن زلف گشادیم گره
که کمینه گرهی دارد ازو پنجه شست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.