هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج پنهان شاعر از فراق و هجران معشوق است. شاعر از اشک‌های بی‌پایان، دل سوخته و بی‌قراری خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که با یاد و بوی او، جانش را زنده نگه دارد. او اعتراف می‌کند که ایمانش به معشوق، در نظر دیگران ممکن است کفر تلقی شود، اما برای او زلف معشوق نماد ایمان است. شاعر از بی‌خودی و پریشانی خود در فراق معشوق می‌گوید و از او طلب عفو می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق، درد فراق و مفاهیم عرفانی است که درک آن برای سنین پایین ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'کفر' و 'ایمان' ممکن است نیاز به درک فلسفی و عرفانی داشته باشد.

شمارهٔ ۱۰۱۷

گواه است بر درد پنهان من
دل و چشم بریان و گریان من

کنارم غدیری شود هر صباح
ز چشمان سیلاب باران من

به جانت که مردم ز هجران تو
چه گویم دگر آخر ای جان من

به بوی تو زنده ست مسکین تو
نسیمی فرست ای گلستان من

اگر بی خودی می کنم عفو کن
که دل نیست در تحت فرمان من

دلم بی پریشانیت جمع نیست
خوشا روزگار پریشان من

تو دانی که ایمان من کفر تست
نداند کسی رمز پنهان من

اگر کفر ظلمت بود پس چراست
مقامات زلف تو ایمان من

نشاید نزاری چنین مبتلا
به دود و تو فارغ ز درمان من
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.