هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا یا یکی از شاعران صوفی‌مسلک، دربارهٔ ماهیت عشق حقیقی و رهایی از قید و بندهای دنیوی مانند کفر و دین سخن می‌گوید. شاعر تأکید می‌کند که عشق ورزیدن به معنی فراتر رفتن از این دوگانگی‌هاست و انسان عاشق را فراتر از این مفاهیم می‌داند. همچنین، از ضرورت رها شدن از تعلقات مادی و رسیدن به یقین عرفانی سخن می‌گوید. در ادامه، شعر به موضوعاتی مانند آزادی، درویشی، وحدت وجود، و ضرورت یکرنگی در زندگی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مفاهیم مانند کفر و دین نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰۳۰

عشق با هر کس که گردد هم نشین
هم ز کفر آزاد ماند هم ز دین

کفر و دین بگذار و صورت محو کن
مردِ عاشق را نه آن باشد نه این

کی رسی بر آسمان شوق عشق
نا شده در پای سربازان زمین

از درون خانه آگه کی شود
تابرون باشی ز در چون زو فرین

تا نیابی در حریم عشق راه
کی بود علم الیقین عین الیقین

چند باشی هم چو سیم قلب خوار
چارسو در بند زر هم چون نگین

دامن از بی حاصلی درکش خوشی
پس به آزادی بر افشان آستین

ذوق درویشی نمی دانی چه سود
زهر درویشان نه خوش تر ز انگبین

زین بساط بی بقا برخیز زود
بعد از آن بر مسند باقی نشین

هر چه می خواهی برای دوست خواه
هر چه می بینی برای دوست بین

از ولایت دوستی حشمت طلب
ور تجمّل دشمنی عزلت گزین

ور قلندر شیوه ای یکسان شمر
جور و عدل و صلح و جنگ و مهر و کین

یا زن ِ زن باش رو یا مرد مرد
گه چنان تا چند باشی گه چنین

چون سخن دیوانه وارست ایمنم
از گزند نکته گیر و حرف چین

بر فلک هر لحظه تحسین می کنند
آفرین باد ای نزاری آفرین
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.