هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و عشق سخن می‌گوید و از دشواری‌های راه وصال جانان شکایت دارد. او از آتش هجران در سینه و درمان‌ناپذیری درد دیرینه خود می‌نالد، اما در عین حال به بازگشت وصل امیدوار است. شاعر از فدا کردن جان در راه محبت سخن می‌گوید و به بی‌سروسامانی خود اشاره می‌کند. در پایان، از نزار می‌خواهد که در عالم تسلیم غلو نکند و به استقامت در این دوران پریشانی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند «فدا کردن جان» و «درد دیرینه» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۰۵۶

من به جان آمده ام راه سویِ جانان کو
سخت است دشوار طریقی ست رهی آسان کو

کوره ی سینه پرِ آتشِ هجران دارم
درد دیرینه ی ما را دمِ آن درمان کو

وصل خود عاقبت الامر به ما بازآید
مرد برخاستن قاعده ی هجران کو

بر محبّت چه دلیلی ست فدا کردنِ جان
عید درکیشِ قدیم است ولی قربان کو

هر کسی را به سرِ خود سر و سامانی هست
سر و سامانِ منِ بی سرو سامان کو

من برانداختۀ عشقم و در باخته پاک
هر چه آن بودم خود هیچ نبودم آن کو

ای نزاری مکن از عالمِ تسلیم غلوّ
گر مسلّم شده ای مرتبۀ سلمان کو

در پریشانی اگر مجتمعی مردی مرد
استقامت ز کجا خاصه درین دوران کو
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.