۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۰

ای به دیدار تو جانم آرزومند آمده
پای تا سر همچو زلفت بند در بند آمده

بیش تر فریاد رس جانا که از بس اشتیاق
کار من در یک نفس با قطع و پیوند آمده

بیش ازین طاقت ندارم در فراق روی تو
یعلم الله نیز اگر حاجت به سوگند آمده

روزگاری دیر باید تا توانم باز گفت
آنچه بر من بنده زاندوه خداوند آمده

هر نفس جانم رسد از آرزومندی به لب
تا نپنداری نزاری از تو خرسند آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.