۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۸

زهی از عنبر سارا نغوله
کمندست آن که داری یا نغوله

ظریفت گفتن و چالاک رفتن
لطیفت گردن و زیبا نغوله

چرا دربندِ زنجیرش فکندی
مگر دارد چو من سودا نغوله

برای صید دل‌ها گاه گاهی
گره وا می‌کند عمدا نغوله

به دعوی کاکلت از سرفرازی
به پیشانی درآمد با نغوله

به دادش لاجرم سروا بریدند
چو خامش کرد کاکل را نغوله

ازین جا با دو شاخش بسته دارند
که بیرون آمد از یاسا نغوله

نزاری را بناگوشت بزد راه
که نه دل می‌برد تنها نغوله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.