۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

یکی بود به نظر نیستی و هستی ما
تفاوتی نبود در خمار و مستی ما

به می‌پرست مزن طعنه زآنکه کمتر نیست
ز می‌پرستی او خویشتن‌پرستی ما

بود به دیده نادیده برگ کاه چون کوه
بلند قدر نماید فلک ز پستی ما

گذشت موسم اندوه و وقت عیش آمد
رسید نوبت ایام تنگدستی ما

عجب که روز جزا هم توان عمارت کرد
خراب‌کرده عشق است ملک هستی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.