۴۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

می‌زند نشتر تدبیر شب و روز مرا
مصلحت چیست به این مصلحت آموز مرا؟

هست حق نمکی بر منش از دیده شور
آنکه چشم بدش افکند به این روز مرا

عید نوروز من آنست که پیشم باشی
چون نباشی تو چه عیدست و چه نوروز مرا؟

طبعم افسرده شد از فکر حریفی خواهم
که کند گرم به یک بیت گلوسوز مرا

می‌برد هر نفسم بر سر راهی چو صبا
بوالهوس کرده نگاه هوس‌اندوز مرا

کرده انگشت‌نما داغ جنونم قدسی
چه کند بهتر ازین کوکب فیروز مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.