هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که دشمنش همان زخم‌های دلش هستند و از شب قدر و روز ماتم نیز درمانی نمی‌گیرد. عشق یار چنان سینه‌اش را شکافته که گویی طوفان عشق همه‌ی عالم را سوزانده است. شاعر از بیماری عشق و نوشیدن خون جگر می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی بت‌پرستان نیز از دین او بی‌خبرند. او تمام عمرش را در غم و شادی ناشناخته گذرانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'خون جگر' و 'طوفان عشق' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۴

منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمی‌دهم به شب قدر روز ماتم را

خدنگ یار مگر چاک سینه‌ام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را

به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
ز خون دل نتوان فرق کرد شبنم را

مریض عشقم و خون جگر چنان نوشم
که العطش ز جگر خیزد آب زمزم را

به کیش برهمن از دین خبر نداری اگر
به پیش بت نبری سجده دمادم را

ز بس که دل به تو مشغول بود قدسی را
گذشت عمر و ندانست شادی و غم را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.