هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام میگوید. او احساس میکند که از وصال معشوم محروم است و دلش از این جدایی آزرده است. با وجود این، عشق او پاک و بیآلایش است و همچون آفتاب میدرخشد. شاعر از ناپیدا بودن حال درونی خود مینالد و از رنج انتظار سخن میگوید. در پایان، او به آرامشی نرسیده و هنوز در تبوتاب عشق است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای مخاطبان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و انتظار نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۷۱
از خارخار وصل گلم دل فگار نیست
محرومیام گلیست کش آسیب خار نیست
بیبهره نیست چشم هوس هم ز نور حسن
آیینه را به روی بد و نیک کار نیست
خورشید هیچکاره بود در دیار تو
این عرصه بیش جلوهگه یک سوار نیست
چون آفتاب با همه صافم ز دوستی
بر روی هیچ آینه از من غبار نیست
احوال من در آینه روشن نمیشود
حال درون ما ز برون آشکار نیست
دانسته بگذرم ز خوشیهای خود مرا
دیگر دماغ ناخوشی روزگار نیست
جسمم غبار گشت و درآمیخت با نسیم
فرسودم و هنوز ز عشقم قرار نیست
قدسی ز رحم نیست گرت هجر دیر کُشت
داند که کشتنی بتر از انتظار نیست
محرومیام گلیست کش آسیب خار نیست
بیبهره نیست چشم هوس هم ز نور حسن
آیینه را به روی بد و نیک کار نیست
خورشید هیچکاره بود در دیار تو
این عرصه بیش جلوهگه یک سوار نیست
چون آفتاب با همه صافم ز دوستی
بر روی هیچ آینه از من غبار نیست
احوال من در آینه روشن نمیشود
حال درون ما ز برون آشکار نیست
دانسته بگذرم ز خوشیهای خود مرا
دیگر دماغ ناخوشی روزگار نیست
جسمم غبار گشت و درآمیخت با نسیم
فرسودم و هنوز ز عشقم قرار نیست
قدسی ز رحم نیست گرت هجر دیر کُشت
داند که کشتنی بتر از انتظار نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.