۲۸۰ بار خوانده شده
ای دل می امید دگر بر تو حرام است
کمحوصلهای خون جگر بر تو حرام است
نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت
در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است
ای گردش افلاک به صبحی نرسیدی
گویا شب مایی که سحر بر تو حرام است
قدسی چو سر از سلسله عشق کشیدی
یاری طلب از تیغ که سر بر تو حرام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کمحوصلهای خون جگر بر تو حرام است
نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت
در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است
ای گردش افلاک به صبحی نرسیدی
گویا شب مایی که سحر بر تو حرام است
قدسی چو سر از سلسله عشق کشیدی
یاری طلب از تیغ که سر بر تو حرام است
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.