۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

خرم دلی که در خم زلف تو جا گرفت
آسوده آنکه خانه به کوی بلا گرفت

خاک درت ز رشک نهفتم به آب چشم
تا چشم غیر، روشنی از توتیا گرفت

تیر تو سر فرود نیارد به هیچ صید
مرغ دلم خدنگ ترا در هوا گرفت

خلقی اسیر تهمت و من مجرم وفا
در قید او نماند کسی، تا مرا گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.