۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸

کعبه عشق است کانجا هیچ محمل ره نیافت
کس به جز عاشق در آن وادی و منزل ره نیافت

آفتاب آمد که بیند عارضش بی‌اختیار
از هجوم غمزه، از روزن به محفل ره نیافت

زان شب تارم نداند صبح کز خون دلم
سوی روزن هرگزم خورشید از گل ره نیافت

وه چه صید لاغری قدسی، که مُردی و ز ننگ
ذوق بسمل‌کردنت در طبع قاتل ره نیافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.