هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین، احساسات شاعر را درباره عشق نافرجام، درد فراق و ناامیدی بیان میکند. شاعر از دیدن معشوق محروم است، دلش شکسته اما معشوق از مهر او بیخبر است. او از درد و غم مینالد و احساس میکند که حتی پس از مرگ نیز رهایی از این غم ممکن نیست. تنها عشق است که با او میماند و نور معشوق چشم دلش را روشن کرده است.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و پیچیده مانند عشق نافرجام، درد فراق و ناامیدی است که درک و پردازش آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم به کار رفته (مانند مرگ و غم ابدی) برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال مناسب نیست.
شمارهٔ ۱۳۴
می دید رویت آینه و دیده برنداشت
خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
برگ گلی نبرد صبا از چمن برون
کز درد، بلبلی ز پیاش ناله برنداشت
در حیرتم که دیده ازو برنداشتم
دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت
در خاک خفتهایم چو گنج و مقیدیم
مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت
دامن ز ننگ صحبت من چید هرکه بود
غیر از جنون عشق که از من بتر نداشت
چشم دلم ز نور رخ او لبالب است
در حیرتم ز طور که تاب نظر نداشت
از جور خویش میکُشدم ورنه در دلش
هرگز فغان بیاثر من اثر نداشت
خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
برگ گلی نبرد صبا از چمن برون
کز درد، بلبلی ز پیاش ناله برنداشت
در حیرتم که دیده ازو برنداشتم
دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت
در خاک خفتهایم چو گنج و مقیدیم
مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت
دامن ز ننگ صحبت من چید هرکه بود
غیر از جنون عشق که از من بتر نداشت
چشم دلم ز نور رخ او لبالب است
در حیرتم ز طور که تاب نظر نداشت
از جور خویش میکُشدم ورنه در دلش
هرگز فغان بیاثر من اثر نداشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.