۲۷۸ بار خوانده شده
قضا ز خانه چو رختم بر آستانه نهاد
بر آستان تو چشمم بنای خانه نهاد
حدیث عشق تو افسانه گشته در همه جا
از آن دلم همه جا گوش بر فسانه نهاد
میانه گل و بلبل که مو نمیگنجد
چگونه شد که صبا پای در میانه نهاد
کمند جذبه صیاد خویش را نازم
که دام زلف نه بر اعتماد دانه نهاد
نگشت جمع دمی زلفش از پریشانی
نسیم خاست ز جا گر ز دست، شانه نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بر آستان تو چشمم بنای خانه نهاد
حدیث عشق تو افسانه گشته در همه جا
از آن دلم همه جا گوش بر فسانه نهاد
میانه گل و بلبل که مو نمیگنجد
چگونه شد که صبا پای در میانه نهاد
کمند جذبه صیاد خویش را نازم
که دام زلف نه بر اعتماد دانه نهاد
نگشت جمع دمی زلفش از پریشانی
نسیم خاست ز جا گر ز دست، شانه نهاد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.