هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اسارت دل به معشوق سخن می‌گوید و درد فراق را بیان می‌کند. او از نبودن یار و محرومیت از وصال شکایت دارد و آرزو می‌کند که پس از فرهاد، پرویز نیز در قصر و جوی شیر نماند. همچنین، شاعر از سوختن دل در فراق همدرد خود قدسی یاد می‌کند و تأکید می‌کند که نظیری برای معشوق در جهان نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۵۲

خلاصی‌ام ز کمند تو در ضمیر مباد
اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد

نهفته مهر تو در سینه ورنه می‌گفتم
چو صبح سینه چاکم رفوپذیر مباد

نمی‌دهی می وصلم که تنگ‌حوصله‌ای
مباد ساقی مجلس بهانه‌گیر، مباد

دعا کنید که پرویز را پس از فرهاد
گذار بر طرف قصر و جوی شیر مباد

دلم ز فرقت همدرد خویش، قدسی سوخت
که گفته بود ترا در جهان نظیر مباد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.