۲۷۸ بار خوانده شده
نام تو بردم آتش شوقم به جان فتاد
باز این نهفتنی سخنم بر زبان فتاد
طفلی بود که خون دلم خورده جای شیر
هر قطره اشک کز مژه خونفشان فتاد
غوغای رستخیز برآمد ز هر طرف
چشمت مگر به نیمنگه در زمان فتاد؟
در دیدهام خیال تو هرچند سیر کرد
هرجا نظر فکند بر آب روان فتاد
آگه ز حال غرقه به خونان نهای، ای رفیق
کشتی ز موجخیز غمت بر کران فتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
باز این نهفتنی سخنم بر زبان فتاد
طفلی بود که خون دلم خورده جای شیر
هر قطره اشک کز مژه خونفشان فتاد
غوغای رستخیز برآمد ز هر طرف
چشمت مگر به نیمنگه در زمان فتاد؟
در دیدهام خیال تو هرچند سیر کرد
هرجا نظر فکند بر آب روان فتاد
آگه ز حال غرقه به خونان نهای، ای رفیق
کشتی ز موجخیز غمت بر کران فتاد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.