۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲

محفل دردی طلب، از سیر شهر و کو چه سود
سر به پای شعله نه چون شمع، از زانو چه سود

وصل شیرین کی به زور آید به دست کوهکن
قوت طالع بخواه از قوت بازو چه سود

زلف لیلی صید دلهای پریشان می‌کند
این که مجنون می‌کند بر سر پریشان مو چه سود

اجتماع می‌کشان بی طره ساقی مباد
حلقه مستان جدا زان حلقه گیسو چه سود

زخم قدسی کی فریب مرهم راحت خورد؟
عاشقان را درد مطلوب است از دارو چه سود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.