هوش مصنوعی:
این شعر از حافظ بیانگر غم و اندوه عمیق شاعر است که با وجود تجربه قبلی، این بار با لذتی همراه شده است. شاعر از عشق نافرجام، فرصتهای از دست رفته و دیوانگی عاشقانه سخن میگوید. همچنین، اشارهای به تنهایی و عدم درک دیگران دارد و در نهایت، به بیماری روحی که حتی در سلامتی نیز وجود دارد، اشاره میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و وجود اندوه و تنهایی در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی موجود در شعر نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۸۶
بر سر پیمانه غم هرگز این صحبت نبود
بود غم هم پیش ازین، اما به این لذت نبود
گرچه دامانش گرفتم، شکوهام ناگفته ماند
آفتاب طالعم را فرصت رجعت نبود
سنگ چون ریگ روان میآید از دنبال او
عاشق دیوانه هرجا بود، بی دهشت نبود
آنقدر شغل گریبان پارهکردن داشتم
کز پی بر سر زدن، شب دست را فرصت نبود
کوهکن بر سنگ خارا نقش شیرین میکشید
عشق بود آن روز اما اینقدر غیرت نبود
دور مجلس بارها گشتم چو ساغر دیده باز
هیچکس جز شیشه می قابل صحبت نبود
راست گر پرسی، شفا هم هست محتاج شفا
امتحان کردم، چه بیماری که در صحّت نبود
بود غم هم پیش ازین، اما به این لذت نبود
گرچه دامانش گرفتم، شکوهام ناگفته ماند
آفتاب طالعم را فرصت رجعت نبود
سنگ چون ریگ روان میآید از دنبال او
عاشق دیوانه هرجا بود، بی دهشت نبود
آنقدر شغل گریبان پارهکردن داشتم
کز پی بر سر زدن، شب دست را فرصت نبود
کوهکن بر سنگ خارا نقش شیرین میکشید
عشق بود آن روز اما اینقدر غیرت نبود
دور مجلس بارها گشتم چو ساغر دیده باز
هیچکس جز شیشه می قابل صحبت نبود
راست گر پرسی، شفا هم هست محتاج شفا
امتحان کردم، چه بیماری که در صحّت نبود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.