هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و رنجهای ناشی از آن میگوید. او خود را آغشته به خوناب داغ خویش میداند و از پذیرفتن هر گونه لطف یا زیبایی در باغ زندگی خود امتناع میورزد. همچنین، هشدار میدهد که مانند آفتاب با همه گرم و خونگرم نباشید، زیرا این رفتار ممکن است پروانهها را به سمت چراغ خطرناک جذب کند. در پایان، شاعر به پایان یافتن روزهای خوش و رسیدن زمان پر کردن جام از خون اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم انتزاعی مانند درد عشق و رنج نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۲۹۹
آغشتهام چو پنبه ز خوناب داغ خویش
منت ز شاخ گل نپذیرم به باغ خویش
چون آفتاب با همه کس گرمخون مباش
پروانه را دلیر مکن بر چراغ خویش
بوی گلم دماغ خراشد درین چمن
در باغم و چو غنچه بگیرم دماغ خویش
ما را چو کرد دستخوش خویش درد عشق
خود آستین زنیم به شمع و چراغ خویش
ایام گل گذشت و شراب طرب نماند
شد وقت آنکه پر کنم از خون ایاغ خویش
منت ز شاخ گل نپذیرم به باغ خویش
چون آفتاب با همه کس گرمخون مباش
پروانه را دلیر مکن بر چراغ خویش
بوی گلم دماغ خراشد درین چمن
در باغم و چو غنچه بگیرم دماغ خویش
ما را چو کرد دستخوش خویش درد عشق
خود آستین زنیم به شمع و چراغ خویش
ایام گل گذشت و شراب طرب نماند
شد وقت آنکه پر کنم از خون ایاغ خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.