هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد دلش می‌گوید. او عشق را به آتشی تشبیه می‌کند که دلش را سوزانده و با وجود درد، خانه‌اش را روشن کرده است. شاعر از رنج‌های عشق و پنهان کردن زخم‌های دلش سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که عشق او را از مسیرهای معمول زندگی دور کرده و به سمت راه‌های جدیدی کشانده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات به درد و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۳۰۰

عشقم آتش زد به دل، در دیده مسکن کردمش
آستین زد بر چراغم، خانه روشن کردمش

این زمان عطر ریاحین برنمی‌تابد به باغ
دل که ترتیب دماغ از درد گلخن کردمش

عاجزم در دست دل، کاین شعله عالم‌فروز
سوحت تا نقش قدم، هرجا که مامن کردمش

زخم دل چون غنچه پنهان داشتم، خاکم به سر
کز دل آوردم، چو گل آرایش تن کردمش

سوی باغم گو مخوان کس، کز سرشک لاله‌گون
یک نفس هرجا نشستم، رشک گلشن کردمش

رسم طاعت، عشق بت از یاد قدسی برده بود
بردم از مسجد سوی دیر و برهمن کردمش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.