۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۴

هرکسی شاد به سال نو و نوروزی خویش
دل شوریده عاشق به غم‌اندوزی خویش

شب تاریک مرا روشنی از آه من است
برو ای شمع، تو و انجمن‌افروزی خویش

دیده زخمم ازان پیش که روشن گردد
دیده بر تیغ جفای تو رقم، روزی خویش

من شوریده کجا و غم ناموس کجا
برو ای عقل و ببر مصلحت‌آموزی خویش

کوکب بخت کس از سعی نگردد فیروز
خویش را چند کنم رنجه به دلسوزی خویش؟

ما چو قدسی نمک خوان سیه‌بختانیم
بخت ما چون نبود شاد ز بهروزی خویش؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.