هوش مصنوعی: شاعر در این متن از وضعیت خود به عنوان یک درویش و ناتوانی‌هایش می‌گوید. او از ننگ شیخ و برهمن شکایت دارد و از این که چرا مردم به یکدیگر مانند تیر در یک کمان نگاه نمی‌کنند، اظهار تأسف می‌کند. همچنین، او از تقدیر و روزگار خود ناراضی است و از این که فیض و بخشش گذشته دیگر سودی ندارد، گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از واژه‌ها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۱۵

کَنم به ناخن حسرت، بدن من درویش
بدین وسیله مگر ناخنی زنم در خویش

ز ننگ شیخ و برهمن، چرا نظربازان
به هم چو تیر نیایند راست در یک کیش؟

نیَم ملول ز تقدیم مدعی، چه عجب
ز صبح صادق اگر صبح کاذب افتد پیش

ازین چه سود کزین پیش فیض بخشی بود
چه بهره یابد از انعام رفتگان درویش؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.