هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید. او از سایه‌ای که به پای سرو آزاد افتاده و از خاک برنمی‌خیزد، از قاصدی که از کوی معشوق بازنمی‌گردد، و از بوی گل که به گلشن بازفرستاده نمی‌شود، صحبت می‌کند. همچنین، شاعر به روح شهیدان و طوفان بسملگاه اشاره می‌کند و از تیغ بیداد و عشق قدسی می‌گوید که جهانی را پر از فریاد کرده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند تیغ بیداد و روح شهیدان ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۱۶

بسی چون سایه افتادم به پای سرو آزادش
ز خاکم برنمی‌دارد، نمی‌دانم چه افتادش

خوشم کز کوی او قاصد چو آمد، برنمی‌گردد
چو آید بوی گل، نتوان به گلشن پس فرستادش

کند روح شهیدان طوف بسملگاه صیدی را
که بی جذب کمند آرد به پای تیغ، صیادش

نمی‌خواهم که یک ساعت شود فارغ ز آزارم
مبادا دیگری خود را زند بر تیغ بیدادش

چه بخت است این، که گر دامان کوه بیستون گردد
کف اقبال خسرو می‌کشد از چنگ فرهادش

کمین بازیچه از نیرنگ عشق این است قدسی را
که لب نگشود و گوش عالمی پر شد ز فریادش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.