هوش مصنوعی: شاعر در این شعر با تشبیه خود به شمع، از عشق و درد فراق می‌گوید. او از گریه‌های بی‌اختیار، آتش دل و اشک خونین سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود رنج و زوال جسمی، عشقش به معشوق روزبه‌روز بیشتر می‌شود. همچنین، او از ترس و اضطراب ناشی از دیدار معشوق می‌گوید و این که احساساتش را نمی‌تواند پنهان کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید در شعر، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۱۸

تازه شد با شعله در بزم تو پیمانم چو شمع
شد چراغ دیده روشن تا به مژگانم چو شمع

بس که گاه گریه بیخود دست بر سر می‌زنم
آتش دل می‌جهد از چشم گریانم چو شمع

اشک خونین را ز مژگان گر نریزم دم‌بدم
تا کف پایم دود آتش ز مژگانم چو شمع

حال من بیرون‌نشینان فلک هم یافتند
زانکه نتوان داشت در فانوس پنهانم چو شمع

از زوال من، کمال دوست ظاهر می‌شود
هرچه کاهید از بدن، افزود بر جانم چو شمع

بس که گاه دیدنش دزدم سر از دهشت به جیب
کس نداند حلقه چشم از گریبانم چو شمع
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.