۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۹

دلم بهر قفس پرواز می‌کرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم

به هجر و وصل این گلشن، نکردم نوبر شادی
چو غنچه تنگدل زادم، چو گل خونین کفن رفتم

ز خامی‌های من ای شمع اگر افسرده شد مجلس
تو بنشین با حریفان گرم کن صحبت، که من رفتم

ملالی بود اگر از بودنم در خاطر یاران
بشارت باد ایشان را، که من زین انجمن رفتم

به حسرت با لب خشک از کنار جوی برگشتم
ز گلشن ناامید از جلوه سرو و سمن رفتم

ندارد جز لب حسرت گزیدن بهره‌ای عاشق
به حسرت عمرها دنبال آن سیب ذقن رفتم

ندیدم در چمن آن گل که من می‌خواستم قدسی
بشارت باد مرغان چمن را کز چمن رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.