هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق نافرجام و محرومیت خود میگوید. او از دیدن معشوق محروم است و اشکهایش در چشم محرومان جای دارد. با یاد معشوق، حتی در بند بودن را میپذیرد و از دیوانگی میترسد. شاعر خود را مانند مجنون سرگردان میداند و از ناامیدی و شکستن آرزوهایش هراس دارد. در پایان، از عدم دریافت پاسخ نامهاش شکوه میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار میباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۳۴۳
چه حیرت، گر به چشم محرمانش در نمیآیم؟
سرشک حسرتم، در چشم محرومان بود جایم
به یاد حلقه زلفش به قید خویش خرسندم
شوم دیوانه، گر زنجیر بردارند از پایم
به سرگردانیی دیدم برون از شهر، مجنون را
که تا دامان روز حشر، دامنگیر صحرایم
ز بس محرومیام زان شاخ گل افزوده، میترسم
ز بار ناامیدی بشکند شاخ تمنایم
جواب نامه کو، با آنکه گر مرغی پرد سویش
برآرد ز آشیانش دود، دست خامهفرسایم
سرشک حسرتم، در چشم محرومان بود جایم
به یاد حلقه زلفش به قید خویش خرسندم
شوم دیوانه، گر زنجیر بردارند از پایم
به سرگردانیی دیدم برون از شهر، مجنون را
که تا دامان روز حشر، دامنگیر صحرایم
ز بس محرومیام زان شاخ گل افزوده، میترسم
ز بار ناامیدی بشکند شاخ تمنایم
جواب نامه کو، با آنکه گر مرغی پرد سویش
برآرد ز آشیانش دود، دست خامهفرسایم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.