هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های درونی خود سخن می‌گوید. او از تلخی زبان و کلام خود می‌نالد و از دیگران می‌خواهد که از سخنانش پرهیز کنند. احساس تنهایی و انزوا در او شدید است، به‌طوری که حتی خورشید نیز به گوشه‌ای از بام او خیره شده است. او از عشق نافرجام و اسارت در دام خیالات می‌گوید و از ریا و خودبین‌ای زاهدانی که باعث شکستن شیشه‌ی وجودش شده‌اند، شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر آرزو می‌کند که صبح و شام یکی شود و از دوگانگی‌های درونی خود رها گردد.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ریا، خودبین‌ای، و دوگانگی‌های درونی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۵۷

تلخ است زبان در دهن از تلخی کامم
زنهار که پرهیز کن از طرز کلامم

تا بر سر من سایه مرغی نگذارد
خورشید، نظر دوخته بر گوشه بامم

تاری ز سر زلف توام بیش ندادند
چون قطره خوی، در بن مویی‌ست مقامم

در دایره چشم بود مرغ خیالت
آزاد نگردد دگر این مرغ ز دامم

دردا که ز همصحبتی زاهد خودبین
شد سنگ ریا رخنه‌گر شیشه و جامم

آهسته‌تر این جان به لبم آی، که دارد
اندیشه پرسش صنم کبک‌خرامم

با روی تو نظاره خورشید نخواهم
ای کاش بود آخر صبح، اول شامم

آن برهمنم خواند و این شیخ، چو قدسی
من خود خبرم نیست کزین هر دو، کدامم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.