هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از دردها و رنجهای عاطفی خود میگوید، از ناامیدی، بیاعتمادی به دیگران و از دست دادن عقل و تدبیر در برابر عشق سخن میراند. او احساس میکند که هرچه نصیحت شنیده، بیفایده بوده و غمهایش پایانناپذیر هستند. همچنین، او تفاوتی بین دوست و دشمن نمیبیند و غم دوری را فراتر از غمهای دنیوی میداند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و بیاعتمادی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۳۶۹
خضر اگر آب حیات آورد، خون دانستهام
هرچه پیش آمد، ز بخت واژگون دانستهام
روز از روزم بتر شد، شوق بر شوقم فزود
هرچه ناصح خواند در گوشم، فسون دانستهام
دید اندک گرمیای از غیر، از من پا کشید
دوست از دشمن نمیداند، کنون دانستهام
تا دماغم را سر زلفت پریشان کردهاست
عقل اگر کردهست تدبیری، جنون دانستهام
از دل من بهر دلهای دگر غم میبری
از دلم این غم نخواهد شد برون، دانستهام
با غم دنیا، غم دوری ندارد نسبتی
میکند قدسی مرا این غم زبون، دانستهام
هرچه پیش آمد، ز بخت واژگون دانستهام
روز از روزم بتر شد، شوق بر شوقم فزود
هرچه ناصح خواند در گوشم، فسون دانستهام
دید اندک گرمیای از غیر، از من پا کشید
دوست از دشمن نمیداند، کنون دانستهام
تا دماغم را سر زلفت پریشان کردهاست
عقل اگر کردهست تدبیری، جنون دانستهام
از دل من بهر دلهای دگر غم میبری
از دلم این غم نخواهد شد برون، دانستهام
با غم دنیا، غم دوری ندارد نسبتی
میکند قدسی مرا این غم زبون، دانستهام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.