هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود می‌گوید، چه در وطن و چه در غربت. او احساس می‌کند که هرجا می‌رود، روزی سیاه در انتظارش است. عشق و از دست دادن آن، باعث شده تا آسمان بر او بخندد و بختش سیاه شود. نگاهش به هرچه می‌افکند، آلوده به خون می‌شود و اشک‌هایش به خون تبدیل می‌شوند. او خود را قدیسی می‌داند که به دوزخ افتاده و آتش از شرم گناهش عرق‌آلود شده است.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه، غمگین و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'آلوده به خون' و 'دوزخ' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۷۳

من تیره‌دل و نورفشان شعله آهم
دارد شب مهتاب ز پی، روز سیاهم

غم می‌کشدم، خواه وطن، خواه غریبی
هرجا که روم، روزی برق است گیاهم

بر هر سر راهی که تو یک بار گذشتی
چون نقش قدم، تا به ابد چشم به راهم

روزی که مرا رفت سر زلف تو از دست
خندید فلک بر من و بر بخت سیاهم

بر هرچه فکندم نظر، آلوده به خون شد
خون گشت ز همخانگی اشک، نگاهم

قدسی منم آن کافر عاصی که به دوزخ
آتش عرق‌آلوده شد از شرم گناهم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.