هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غنایی، بیانگر دردها و حسرت‌های شاعر در عشق است. او از فراق و بلاهای عشق می‌نالد و خود را همچون مجنون و شمعی می‌داند که در آتش عشق می‌سوزد. شاعر از خواری و نادیده گرفته شدن در عشق شکایت دارد، اما در عین حال، عشق را عامل رشد و پرواز خود می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند خواری عشق و رنج‌های آن ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۷۷

کرده تا عشق تو چون نقش قدم پامالم
هیچ‌کس نیست که حسرت نخورد بر حالم

در بیابان بلا، گو مدد خضر مباش
غم به هرسو که روم، می‌رود از دنبالم

چشم، مشتاق و حیا قفل زبان می‌گردد
صد سخن در دل و پیش تو ز حسرت لالم

خواری عشق چنانم ز نظرها افکند
که در آیینه نیاید به نظر، تمثالم

چون نهالی که موافق فتدش آب و هوا
هست در عشق به از سال دگر، هر سالم

من مجنون چو به صحرا روم از شهر، آیند
آهوان تا در دروازه به استقبالم

شمع را رقص نماید تپش پروانه
آشنا کاش ز بیگانه بپرسد حالم

قید جاوید، مرا قوت پرواز دهد
ترسم افتم ز هوا، گر بگشایی بالم

نکند همتم اقبال سوی بخت بلند
ورنه پستی نبود قاعده اقبالم

نه چو جم جام شناسم، نه چو خضر آب حیات
کرده خونابه‌کشی از همه فارغ‌بالم

قدسی از ناله ماتم‌زدگان یابم فیض
هرگز از جا نبرد زمزمه اقبالم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.