هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و غم ناشی از آن می‌گوید. او احساس می‌کند که عشق او را به خودش آشنا کرده و غمش را بخشی از وجود خود ساخته است. شاعر از پریشانی دلش می‌گوید و اینکه عشق او را از خودش دور کرده است. او از فریب‌های عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید و اینکه عشق باعث شده جهان برایش دشمن شود. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تمام وجودش را خارهای عشق فرا گرفته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عشق، غم و خودشناسی در این شعر نیاز به درک و تجربه‌ای دارد که معمولاً در سنین نوجوانی و بزرگسالی قابل درک است. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و پریشانی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۹۲

چو درد عشق تو کرد آشنای خویشتنم
غمت چرا نخورد غم برای خویشتنم

دلم چه یافته در کوچه پریشانی؟
که می‌برد همه عمر از قفای خویشتنم

مرا کرشمه دیگر فریب داد ای گل
به رنگ و بو نرود دل ز جای خویشتنم

چو دل که قطره خون است و خون خورد دایم
یکی شدم به غم و خود غذای خویشتنم

ز بس که کرد علاج و نداشت سود مرا
طبیب کرد خجل از دوای خویشتنم

ز عشق، گرد جنون نیست بر جبین دلم
که کرد چشم خرد، توتیای خویشتنم

به من ز دوستی‌ات شد جهان چنان دشمن
که در هراس ز بند قبای خویشتنم

شده‌ست پی سپر راه عشق تا پایم
بود چو نقش قدم، رخ به پای خویشتنم

برای گشت چمن مضطرب نیم چو نسیم
چو شعله رقص‌کنان در هوای خویشتنم

نیم به عیب کس از عیب خویشتن مشغول
تمام خارم و مخصوص پای خویشتنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.