هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر انتظار طولانی و دردناک معشوق است. شاعر با تصاویری مانند شمع، سیاهی و نور، احساسات خود را از عشق، انتظار و رنج فراق بیان می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و از تنهایی و رنج او بکاهد. شعر همچنین حاوی مفاهیم عرفانی مانند سعادت، گناه و طریقت است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۹۳

در انتظار تو شد عمرها که چشم به راهم
مپیچ سر ز نیازم، متاب رخ ز گناهم

چه لذت است ببین انتظار آمدنت را
که در برابر چشم منی و چشم به راهم

مرا همای خرد گو به فرق سایه میفکن
به سر، سیاهی داغ جنون بس است پناهم

در انتظار تو ای شمع بزم، تا سحر امشب
چو شمع بر سر مژگان نشسته بود نگاهم

به عشق، کار دل و دیده‌ام ز یکدگر آید
بود چو شمع، یکی نور چشم و شعله آهم

ز زلف یار به روز سیاه خویش نشستم
مباد آنکه نشیند کسی به روز سیاهم

چه می‌کنم که همای سعادتم به سر آید؟
زمانه گو به تمسخر، پری مزن به کلاهم

منم که یوسف مصر معانی‌ام به حقیقت
برادران طریقت فکنده‌اند به چاهم

بهار تازه‌ام، ایام را ملول نکردم
به فرق خاک بود گرچه نودمیده گیاهم

نه از وصال تسلی، نه در فراق صبوری
مرا بسوز چو قدسی، که معترف به گناهم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.