هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و دوری از معشوق مینویسد. او از غم و اندوهی که در وجودش رخنه کرده سخن میگوید و بیان میکند که حتی گذر از بوستان نیز بدون یار برایش تلخ است. دشمنیهای اطراف و گذر زمان نیز نتوانسته عشق او را کم کند، و هنوز آرزوی وصال معشوق در سر دارد. شبهای هجران با گریه و ناله میگذرد و امید به دیدار صبح وصال باقی است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند اندوه و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۳۹۴
رخ تو تا شده غایب به صورت از نظرم
کمر به دشمنی خواب بسته چشم ترم
فلک ز رشک جدا کردم از تو، ورنه هنوز
نبود وقت جدایی و موسم سفرم
فراق در گلویم ریخت زهر غم چندان
که گشت معدن الماس، سینه و جگرم
به دیده غنچه کند کار خنجر و پیکان
جدا ز دوست گر افتد به بوستان گذرم
مار به مهر تو پیدا شد آنقدر دشمن
که روز و شب ز گریبان خویش بر حذرم
ز گشت چرخ، سرم گر چو خاک فرساید
هوای وصل تو بیرون نمیرود ز سرم
جدا ز صبح وصال تو در شب هجران
انیس گریه و دمساز ناله سحرم
کمر به دشمنی خواب بسته چشم ترم
فلک ز رشک جدا کردم از تو، ورنه هنوز
نبود وقت جدایی و موسم سفرم
فراق در گلویم ریخت زهر غم چندان
که گشت معدن الماس، سینه و جگرم
به دیده غنچه کند کار خنجر و پیکان
جدا ز دوست گر افتد به بوستان گذرم
مار به مهر تو پیدا شد آنقدر دشمن
که روز و شب ز گریبان خویش بر حذرم
ز گشت چرخ، سرم گر چو خاک فرساید
هوای وصل تو بیرون نمیرود ز سرم
جدا ز صبح وصال تو در شب هجران
انیس گریه و دمساز ناله سحرم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.