۲۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۳

یار بی‌پروا و ما را آرزوی دل بسی
کار خواهد بود با یاری چنین، مشکل بسی

جان من! دلسوزی پروانه طرز دیگرست
گرچه باشد شمع را جوینده در محفل بسی

کوته اندیشیم ما و کعبه مقصود دور
سوده شد پای امید و راه تا منزل بسی

گریه دیر آمد به یادم، اشک ازان شد بی‌اثر
کی دهد حاصل، چو ماند تخم زیر گل بسی

هرگز از راه حرمجویان کسی خاری نچید
راه طی کردم به مژگان از پی محمل بسی

باده غم گرچه با ما کرد تلخیها به بزم
وقت ساقی خوش، کزو دیدیم روی دل بسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.